جوجه های مامان🐥🐣

سلام عشقولای مامان.الهی فداتون بشم.شرمندم که وقت نمیکنم مطالب جدید از این دوران خوب بزارم.میدونم که یه وقتی حسرت این روزارو میخورم.حالا بگم که چیکارا میکنین.امیرمهدی گلم که با درس و مشق مشغولی ماشاالله درستم که خوبه اکثرا با بابایی درس میخونی چون من به طاها و کارهای خونه میرسم.و اما طاها کوچولو :از اوایل ۸ ماهگی تونستی بدون کمک بشینی فکر کنم از اواخر ۸ ماهگی هم یاد گرفتی دس دسی بزنی الهی مامان فدای دستای کوچولوت بشه موقع دس زدن دستاتو میگیرم بوس میکنم دلم غش میره میخوام دستای کوچولوتو بخورم.یه مدت بعد اونم یاد گرفتی میگی دده،اد صدای موتورم در میاری . خیلی بهم وابسته ای خیلی کم پیش میاد از بغل من بری بغل بابایی.وقتی از اداره میرسم خونه عزیز یه ذوقی میکنی بیا و ببین همش هیجان زده میشی و دستاتو تکون میدی که زود بغلت کنم اکثر کقتها هم عزیز گلی که صدات میکنه اصلا محل نمیدی بهش وقتی هم رسیدی خونه تا میخوام بزارم زمین که لباسهامو عوض کنم یه دادو هواری راه میندازی که بیا و ببین.راستی یادم رفت بهت بگم که از ۱۳ آبان دوباره رفتم اداره و تو رو هم مثل امیرمهدی عزیز گلی نگهت میداره.خدا خیرش بده خدا سایشو بالا سرمون حفظ کنه.خدا خیلی دوستمون داره که همچین عزیز مهربونی دارین.راستی یواش یواش داری داداشی رو اذیت میکنیدفتر کتابهاشو برمیداری وقتی هم ازت میگیریم همچین گریه میکنی که بیا و ببین چند روز پیش امیرمهدی دفتر مشکشو از دستت کشید که یه برگش پاره شد فکر کنم بعدشم داداشی گریه کرد الهی فدای امیرمهدی مهربونم بشم. خیلی تو رو دوس داره.الان دو تان هم سرما خوردین قربونتون بشم راضیم خودم چندبرابر مریض بشم ولی شما سالم باشین قند عسلهام.خدا شما رو حفظ کنه نفسهای مامان🤗