شیطون پسمل های مامان
سلام عزیزای دلم.الهی مامان دورتون بگرده.طاهای تنبل بالاخرهتو 16 ماهگی به را افتاد ولی همچنان بدغذاستو عزیزک مادر ماشاالله خیلی بچه آرومی هستی وعزیز گلی و منو اذیت نمیکنی.ولی الان یه چند شبی است که پدرمو درمیاری از 12 که میریم بخوابیم تا یک و نیم ساعت تا 2 ساعت همش شیر میخوری تا جایی که بیشتر وقتها قندم میاد پایین و تو رو میدم دست بابایی و میرم سروقت یخچال.خیلی بلا و شیطون شدی عروسکهارو بوس میکنی ولی هر کاری میکنیم مارو بوس نمیکنی(کوچبک که بودی بوس میکردی ها) و به ما فقط بوس میدی.امیرمهدی جونم هم که مشغول درس و مشق هستی .بیشتر وقتها درسهاتو با بابایی میخونی چون من وقت نمیکنم بعضی وقتها هم با من میخونی مخصوصا درس علوم و فارسی رو که بابایی اصلا حوصلش نمیکشه.راستی جابعالی هم همچنان بدغذا تشریف دارین.آقا طاها هنوز حرف نمیزنه فقط در حد خیلی محدود مثلا شوفاژ رو نشون میدی و میگی جیز یا میگی سوس یعنی ساکت.بهت میگیم بگو بابا میگه مه(با فتحه)خیلی شبیهن ماما رو هم بعضی وقتا میگا ما. به داداش میگی ای
عاشق اینی که دراز بکشی و پشتتو بخارونیم البته امیرمهدی هم عاشق این کار بود و هست.طاها جونم اونقدر شیرینی که همسایه روبروییمو (معصومه خانم) هفته ای حداقل یکی دوبار دوتاتونو مهمون میکنن.خیلی همسایه خوبین سارا و سالار هم عاشقتونن.امیرمهدی فقط با سارا بازی میکنه آخه سنشون نزدیکه(دانشجو هستش)