امیرمهدی جانامیرمهدی جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
طاها جانطاها جان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

عزیزای دل مامانی و بابایی

پسرای گل مامان

1398/8/23 10:40
نویسنده : مامان پسملی
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل پسرای خودم.الهی من فدای قدوبالاتو بشم.فقط خدا از دلم خبر داره که چقدر عاشقانه دوستون دارم.مادر بودن بهترین حس و بهترین هدیه خدا هستش. امیرمهدی عزیزم کلاس سوم میری و اسم معلمت خانم رویا الهوردی زاده هستش که خیلی دوسش داری و میگی خیلی مهربونه.شکر خدا درست خوبه و راضیم خانم معلمت هم ازت راضیه ولی میگه تو کلاس یکم زیاد حرف میزنی. میگه وای به حال روزی که از درس نوشتن تموم بشی بعدش شروع میکنی به حرف زدن،با اینکه ردیف اول میشینی😖😉غذا خوردنت چند ماهی میشه که بهتر شده و ماشاالله یکم تپل شدی و بهت خیلی میاد که میخوام بخورمت😍،حتی بعضی وقتها بهت میگه زیاد نخور که چاق نشی. و اما آقا طاها که تو حرف زدن خیلی پیشرفت کردی و دایره لغاتت خیلی زیاد شده ماشاالله اکثر کلماتو با شیرین زبونی تکرار میکنی حتی جملات دو کلمهای و گاها سه کلمه ای رو هم تکرار میکنی و کلی ذوق میکنی.بعضیهاشو اینجا ثبت میکنم که بعدا برات خاطره بشن:

طاهّا-مامایی-بابایی-عزیز(قبلنا میگفتی از)-فوز(با فتحه)=فوزیه-عمویم یه=عمو امیر-عزیز میاد باغ(مثل ربات میگی)-فردا بری پاک(فردا بریم پارک) هر وقتم از جلوی پارک رد میشیم با دستت نشون می دی و میگی پاک ماشین یعنی بریم پارک ماشین سواری-کتابهای داداش رو برمیداری و بعضی موقعها آب می ریزی روشون و اونو به گریه میندازی خودشم میگی دس(درس) و مثلا شروع میکنی به خوندنش-ام مهی=امیرمهدی-نه نه- پیشی-هاپو-ببعی-آب-سو-بده-ور(ترکی)-خو(با فتحه)=شب بخیر-کو(با فتحه)=کامیون-جیشی وار(جیش دارم)

قبلنا وقتی میخواستی بهم یه چیزی بگی اولش میگفتی مامایی بقق(با فتحه) واقعا موندم که منظورت چیه فکر کنم میگی مامایی برگرد یا...اونقد خوشم میاد وقتی اونطوری میگی بعضی وقتا همزمان با گفتنش با دستت صورتمو برمیگردونی طرف خودت که توجه کنم

وقتی شبا میخوای بخوابی میگی:فردا بری ددر یعنی فردا بریم ددر

آخ که مامان قربون شیرین زبونیات بشه

سوار ماشینت میشی و بابای میکنی وقتی میگیم کجا میری؟میگی ددر.وقتی اسممو میگی دوس دارم دولپی قورتت بدم خودتم وقتی شیرین زبونی میکنی خجالت میکشی.وقتی یه کار بد میکنی و من دعوات میکنم دستای کوچولوتو میذاری رو چشمات و برمیداری بعدشم میگی دالی و خودتو لوس میکنی تا باهات دعوا نکنم بعضی وقتها هم زود میری پیش بابایی و اگه اون نباشه میری پیش داداش و فضولی میکنی و میگی :ماما دعوا، اگه اونام دعوات کنن باز همین کارو میکنی و به من گزارش میدی.قربونت بشم من.هنوز موفق نشدیم از پوشک بگیریمت، خدا خیرش بده و انشاالله همیشه سلامت باشه عزیز گلی خیلی تلاش میکنه،قبلنا چندباری تلاش کردیم نشد.الان پریروز و دیروز روزا پوشک نبستیم که پریروز پی پی کردی شلوارت دیروز هم یکبار جیش کردی تراس یکبار رو تخت من 2 بار هم شلوارت با اینکه چنین بار منو کشوندی دسشویی.غذا خوردنت هم اصلا تغییر نکرده و همچنان بدغذایی. قبلنا وقتی یه کار بدی انجام میدادی و میگفتیم کار بدیه ادای منو در میاوردی و لبتو گاز میگرفتی و با یه دستت میزدی رو دست دیگت و میگفتی ایییی بعضی وقتها هم عمدا دستتو میکردی دماغت و میخندیدی. راستی خبیلی ترسویی قبلنا فکر می کردیم تو برعکس امیرمهدی هستی و به خودم نرفتی ولی الان برعکسش ثابت شده وقتی باهات شوخی میکنیم و حین بوسیدن میگیم میخوام بخورمت می ترسی و ازمون فاصله می گیری.خیلی شیطونی میکنی آدم دلش غش میره برات.خیلی حسودی اگه من و بابات پیش هم بشینیم زود میای وسطمون میشینی و یکیمونو میزنی یا هم دندوناتو فشار میدی و صورت مارو با دستات مثلا وشگون می گیری.قبلنا وقتی میگفتیم امیرمهدی بیا یه بوس بده زود بدوبدو خودتو می رسوندی و قبل از اون صورتتو میچسبوندی بهمون تا بوس کنیم بعضی وقتها هم جیغ میزدی و نمیذاشتی داداش رو بوس کنیم الانم بعضی وقتها از این کارا میکنی 😍

پسندها (1)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
26 آبان 98 23:55
خدا حفظشون کنه براتون
مامان پسملی
پاسخ
ممنون خدا عزیزای شما رو هم حفظ کنه