امیرمهدی جانامیرمهدی جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
طاها جانطاها جان، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

عزیزای دل مامانی و بابایی

اولین مسافرت پسملی

1391/3/22 14:06
نویسنده : مامان پسملی
114 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرم الهی مامان فدای خنده های شیرینت بشه -مامانی الان

 

 داشتم عکسای وبلاگ رو نگا میکردم دلم برات خیلی تنگ شده-مامانی

 

 روز چهارشنبه ۳ خرداد برا اولین باربردیمت آرایشگاه که موهای خوشگلتو

 

 کوتاه کنیم خوب شد خودم هم با بابایی رفتم تو آخه خیلی میترسیدی

 

 همش گریه میکردی و خودتو مینداختی  بغلم منم خیلی ناراحت میشدم

 

و هی به آرایشگر و بابایی میگفتم صبر کنین یکم بغلش کنم ولی  آرایشگر 

 

نمیذاشت الهی  مامان  فدات   بشه فرداش هم  رفتیم آتلیه پاپیون و ۴ تا

 

 عکس ازت گرفتیم خیلی قشنگ شدن- ۱۰ خرداد هم راهی سفر شدیم

 

 ما سه تا با عمه ناهیدم اینا و همکار بابایی اینا- شب اول رو تو قزوین موندیم

 

 فرداش رفتیم  قم زیارت  حضرت  معصومه و   جمکران- تو جمکران میخواستم 

 

  نماز جماعت مغرب و عشا رو  بخونم که  رکعت اول رو تازه شروع  کرده بودم

 

که گریه کردی و نذاشتی بخونم(آخه نذر کرده بودم تو رو ببرم قم) اون شب رو

 

 موندیم قم -شب سوم و چهارم رو موندیم اصفهان و رفتیم نقش جهان(سوار

 

کالسکه هم شدیم- برا اسبا یه ذوقی میکردی که نگو  و نپرس) و سی و سه

 

 پل و باغ گل ها و منارجنبان- باغ پرندگان و چهلستون هم از  شانس بدمون

 

 بسته بود شب  پنجم رو  برگشتیم قم  تا  دختر عمه رو  بزاریم  خوابگاه-

 

از اونجا رفتیم کاشان و  بعدشم رفتیم به یه  آبشار که الان اسمش یادم

 

 نیست  بعد هم راهی  همدان شدیم و رفتیم  آرامگاه  باباطاهر و شب رو

 

همدان موندیم و فرداش رفتین لالجینو کلی خرید کردیم وبعد غار علیصدر

 

رفتیم و عصر راهی شدیم و شب رو مدیوان دره موندیم و فرداش رفتیم بانه

 

 خرید و بعد راهی خونه شدیم و چهارشنبه۱۷ خرداد حوالی ۱۰ شب رسیدیم

 

خونمون- مامانی تو مسافرت شکر خدا مریض نشدی ولی بعضی وقتا مخصوصا

 

 تو ماشین خیلی خسته و کلافه میشدی و از بس نق میزدی وتو بغلم تکون

 

میخوردی منم یه کوچولوخسته میشم فدات بشم -وقتی عکسایی رو که تو باغ

 

 گلها انداخته بودی نگا میکنم خیلی ناراحت میشی آخه دلیل گریت رو بعدا

 

 فهمیدم چون دستات وصورتت آفتاب سوز شده بود الهی بمیرم برات که دیر

 

 متوجه شده بودم بعد کرم سوختگی و ضدآفتاب گرفتیم برات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)