امیرمهدی جانامیرمهدی جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
طاها جانطاها جان7 سالگیت مبارک

عزیزای دل مامانی و بابایی

دلنوشته مخصوص امیرمهدی عزیزتر از جانم

سلام پسرای گلم.این متن رو مخصوص امیرمهدی گلم نوشتم.بغض گلمو گرفته.امروز روز مادر هستش پسر گلم و من حالم بده.از خودم بدم میاد متنفرم چون باهات درست رفتار نمیکنم امروز تو مدرسه برام کارت پستال درست کرده بودی و یک متن داخلش نوشته بودی بعد از خوندش تو بغلت کلی گریه کردم.تو خیلی معصومی پسر عزیز و خوشگلم.تو همه وجودمی. من رو ببخش .من لایق مادری نیستم امیدوارم خدا هم منو ببخشه
4 فروردين 1398

قندعسلهام

سلام گل پسرهای خودم.فدای دوتاتون بشم‌.طاهای شیطونم خیلی شیرین شدی.فکر کنم قبلا نگفتم چند ماهی میشه که خودت از گوشیم آهنگها ،عکسها و فیلمها رو میتونی باز کنی و تشخیص بدی کدوم عکسه و کدوم فیلمه.وقتی داری ورق میزنی و یهو فیلم مورد علاقتو رد میشی میدونی برای اینکه بتونی بهش برسی باید به عقب برگردی.قربون هوشت برم من.امیرمهدی گلم تو هم با درس و مشق مشغولی و یه مدته گیر دادی که بری کلاس فوتبال.ما هم که متاسفانه وقت نداریم ببینیم تابستون چیکار میتونیم بکنیم.طاها جونم عاشق آهنگ و رقصی تا یه صدایی میشنوی شروع میکنی به رقصیدن.مثل داداشت خیلی بدغذایی یعنی میشه گفت هیچی نمیخوری.راستی این اواخر خیلی شلوغ شدی و هرچی دستت باشه در یک لحظه تصمیم میگیری پرتش کن...
29 بهمن 1397

شیطون پسمل های مامان

سلام عزیزای دلم.الهی مامان دورتون بگرده.طاهای تنبل بالاخرهتو 16 ماهگی به را افتاد ولی همچنان بدغذاستو عزیزک مادر  ماشاالله خیلی بچه آرومی هستی وعزیز گلی و منو اذیت نمیکنی.ولی الان یه چند شبی است که پدرمو درمیاری از 12 که میریم بخوابیم تا یک و نیم ساعت تا 2 ساعت همش شیر میخوری تا جایی که بیشتر وقتها قندم میاد پایین و تو رو میدم دست بابایی و میرم سروقت یخچال.خیلی بلا و شیطون شدی عروسکهارو بوس میکنی ولی هر کاری میکنیم مارو بوس نمیکنی(کوچبک که بودی بوس میکردی ها) و به ما فقط بوس میدی.امیرمهدی جونم هم که مشغول درس و مشق هستی .بیشتر وقتها درسهاتو با بابایی میخونی چون من وقت نمیکنم بعضی وقتها هم با من میخونی مخصوصا درس علوم و فارسی رو که بابای...
6 دی 1397

گل پسرای خودم😙😙😙

سلام عزیزای دلم.قربونتون بشم . خدارو شکر که شماهارو دارم .بابایی رفته ماموریت.خداروشکر که شما پیشم هستین.و اما از پیشرفتهای آقا طاها.البته اکثرشون مال خیلی وقت پیشه.از موقعی که ۸ یا ۹ ماهه بودی گوشی تلفنو برمیداری میگی عَ یا دَ.چند روز پیش قشنگ میگفتی بابا و ماماماما ولی الان دیگه نمیگی.تنبل خان هنوز راه نمیری الان ۱۴ ماه و ۴ روزت هست ولی همچنان نشستی. هر دوتون خیلی بدغذایین بعضی وقتها اصلا هیچی نمیخودین چند روز پیش بردیمتون دکتر از اون روز شکر خدا بهتر شدین حتی طاها از دیروز تو شیشه شیر،شیر پاستوریزه هم میخوره طاها تو یکسالگی باید وزنش ۱۰/۵ میشد که فقط ۹ کیلو بود تازه هفته پیش نیم کیلو هم کمتر شده بود امیرمهدی هم که این ترم رو هم با معدل خی...
15 تير 1397

مرواریدهای طاها🤗

سلام گل پسرای مامان.الهی فدای دوتاتون بشم.طاها کوچولوی مامان ۹ یا ۱۰ روزی میشه که اولین مرواریدت از پایین دراومد چند روز پیشم دیدم که دومین مرواریدت از با لا دراومد الهی قربونت بشم که اینقدر با نمک و شیطونی.امشب هم دیدیم چهاردست و پا رفتنو کامل یادگرفتی.کلماتی که میگی البته اکثرشو بیشتر از ۱ ماهه یاد گرفتی:دَدَ.اَبَ.نه نه.عمه. دست زدنو که خیلی وقته بلدی.۲ هفته ای هم میشه که بای بای کردنو یاد گرفتی گلم.امیرمهدی گلم هم ترم اول رو با کارنامه خیلی خوب تموم کرده ...
4 اسفند 1396

جوجه های مامان🐥🐣

سلام عشقولای مامان.الهی فداتون بشم.شرمندم که وقت نمیکنم مطالب جدید از این دوران خوب بزارم.میدونم که یه وقتی حسرت این روزارو میخورم.حالا بگم که چیکارا میکنین.امیرمهدی گلم که با درس و مشق مشغولی ماشاالله درستم که خوبه اکثرا با بابایی درس میخونی چون من به طاها و کارهای خونه میرسم.و اما طاها کوچولو :از اوایل ۸ ماهگی تونستی بدون کمک بشینی فکر کنم از اواخر ۸ ماهگی هم یاد گرفتی دس دسی بزنی الهی مامان فدای دستای کوچولوت بشه موقع دس زدن دستاتو میگیرم بوس میکنم دلم غش میره میخوام دستای کوچولوتو بخورم.یه مدت بعد اونم یاد گرفتی میگی دده،اد صدای موتورم در میاری . خیلی بهم وابسته ای خیلی کم پیش میاد از بغل من بری بغل بابایی.وقتی از اداره میرسم خونه عزیز یه...
30 دی 1396